3قلوها3قلوها، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره

لحظات زیبای من

سال سوم زندگیتون جوجه های مامان

روزها پشت سرهم میگذشتند گلای مامان شما روز به روز بزرگتر میشدید و چیزهای تازه یاد میگرفتید و مامان وبابا ازاینکه سه تا جوجه کنارشون بودن خیلی خوشحال بودن حسابی باهم بازی میکردید ودعوا میکردیدوهمئیگه رو خیلی دوست داشتید ووقتی باهم دعوا میکردید سریع ازدل هم درمیاوردید وهراسباب بازی که میخواستید اول ازهم یه بوس اب دار میگرفتید بعد به همدیگه اسباب بازی رو میدادید خیلی کاراتون قشنگ بود خیلی از خدا بابت سه قلو داشتن ممنونم که تنها نستیم خداجون خیلی ممنونتم                                &nb...
24 شهريور 1393

تولد دوسالگی

سلام گلای قشنگ امیدوارم خوب باشید اره خوشکلای مادرجون امروز که دوباره شروع کرذم به نوشتن بازم سخته مادر جون رفت پیش خدا...شما یکسال ویازده ماهتون شده بود وروزای خیلی سخت تری رو گذروندیم ... سال جدید بدون مامان شروع شد وچقدرغمگین بودیم ازخداالتماس می کنم بهمون صبری بده که تحمل کنیم ...          نوروز هم تموم شد روز تولد شمابا چهلم مادر جون یکی شد و غم خانواده رو بیشتر کرد مطمئن بودیم که مادر جون امروز حضور داره ...اصلا نمیتونم چی بنویسم   ...
20 شهريور 1393
1